اشعار شب هفتم محرم


حسن جواهری

از دل بکشم من آه شبگیر علی
با داغ تو از جهان شدم سیر علی

تیری که ز پا نشاند علمدارم را
با حلق تو کرده کار شمشیر علی

***
به دست دشمن بد کینه من
شکسته، ای خدا آیینه من

ببین خون گلویت ای علی جان
همه پاشیده روی سینه من


*************************


غلامرضا سازگار

این طفل شیرخواره همه لشکر من است
در بیـن سی هـزار سپه، یـاور من است

یـک بـاغ لاله هـدیه به محبوب کرده‌ام
این شیرخواره دسته گلِ آخـرِ من است

خونی کز آن جمال خدا گشت لاله‌گون
بـاور کنید خـون علی‌اصغرِ مـن است

ایـن طفـل شیر را مشمارید شیرخوار
من مصحف خدایم و این کوثر من است

مـن سینه چـاک سنگر سـرخ شهادتم
این است آن شهید که هم‌سنگر من است

ایـن اسـت آن شهیـد کـه با بی‌زبانی‌اش
تـا صبـح روز حشـر پیام‌آور من است

جسمش به روی دست من و مرغ روح او
پـرواز کـرده در بغـلِ مـادر مـن است

چون شمعِ سوخته شده از قحط آب، آب
آبـی اگر که خورده ز چشمِ تر من است

خواهید اگر کنید پس از این زیارتش
قبرش به روی سینۀ غم‌پرور من است

«میثم» شـرارۀ دل مـا را کِشد به نظم
با سوزِ سینه، تشنه لبِ ساغر من است


*************************


محسن نیکنام

آن را که جبرئیل نهد پا به خیمه اش
آتش قدم گذاشت خدایا به خیمه اش

"خورشید سر برهنه بر آمد به کوهسار"
باریده بود عشق، به صحرا به خیمه اش

پشت زمین خمیده و پشت زمان دو تاست
کِی آورد زمین و زمان تاب خیمه اش

دسته گل محمّدی آورده روی دست
یارب مدد که باز برد تا به خیمه اش

از سوز تشنه کامی و اندوه تشنگان
خشکیده است دیده ی دریا به خیمه اش

گو آفتاب نرگس بیمار را متاب
گو باد را مباد، مبادا به خیمه اش

شاعر که واژه واژه ی خود را غریب دید
وا کرد پای قافیه ها را به خیمه اش

جان مرا بگیر و ببر تا زیارتش
دست مرا بگیر و ببر تا به خیمه اش

 

*************************

سیدمحمد میرهاشمی‌

آئینه‌ام‌ جمال‌ تو را آرزو كنم‌
آلاله‌ام‌ بهشت‌ ولا آرزو كنم‌

ماهم‌ اسیر پنجه‌ ظلمت‌ نمی‌شوم‌
خضر رهم‌ كه‌ آب‌ بقا آرزو كنم‌

آغوش‌ گرم‌ تو كه‌ خدای‌ محبتی
‌ یعنی‌ مقام‌ انس‌ تو را آرزو كنم‌

اشكم‌ برای‌ آب‌ نباشد كه‌ از خدا
یاری‌ سیدالشهدا آرزو كنم‌

شش ماهه‌ام‌ حریص‌ شهادت‌ شده‌ دلم‌
 تیر سه‌ شعبه‌ را به‌ خدا آرزو كنم‌

این‌ كوفیان‌ شرور و بد اندیش‌ و ناكس‌اند
 از حق‌ سلامت‌ اسرا آرزو كنم‌

سر بر فراز نیزه‌ اگر می‌رود چه‌ غم‌؟
سر را ز تن‌ به‌ نیزه‌ جدا آرزو كنم‌

بالای‌ نیزه‌ بعثت‌ عشق‌ مرا ببین‌
پیغمبرم‌ حریم‌ حرا آرزو كنم‌

گم‌ گشته‌ هم چو محسن‌ زهرا مزار من‌
شوریده‌ام‌ مقام‌ فنا آرزو كنم‌


*************************


سید حسن رستگار

کَمان گرفته که طفل صغیر را بزند
 امید و دار و ندار امیر را بزند

 تمام هلهله هاشان به خاطر این بود
 که یک شغال توانسته شیر را بزند


*************************


جواد حیدری
 
گلی نشكفته از گلشن گرفتی
تموم عمرمو دشمن گرفتی
الهی حرمله دستت قلم شه
كبوتر بچه مو از من گرفتی

***
نمودی بر پدر یاری عزیزم
از او كردی طرفداری عزیزم
الهی مادرت دورت بگرده
چه قبر كوچكی داری عزیزم

***
با بودن تو حال و هوایی دارم
هر چند هراس از جدایی دارم
اما تو برو به فكر بابایت باش
مادر تو برو منم خدایی دارم

 

*************************


ولی صادقی

یک غنچه که رنج تشنگی آبش کرد
نامردی روزگار بی تابش کرد
می خواست لبی تر کند و برخیزد
افسوس که تیر حرمله خوابش کرد

*************************

مریم پیله ور

این گونه ستم را که خداوند نمی خواست
بر صورت لب های تو لبخند نمی خواست
ای تیر یزیدی که کمان ات یله می شد
اصغر به خدا از تو گلوبند نمی خواست

***
وجدان کسی خواب نباشد ای کاش
یک کودک بی تاب نباشد ای کاش
حالا که قرار است به اصغر نرسد
مهریه ی من آب نباشد ای کاش

***
از دجله به محراب می آرم اصغر
سخت است، ولی تاب می آرم اصغر
حتی شده بی دست بمانم سهل است
لب تر بکنی آب می آرم اصغر


*************************


علیرضا لک

به نسیمت پر جبریل به هم می ریزد
پای اعجاز لبت نیل به هم می ریزد

تازه از راه رسیدی و گلویت تازه
بعد از این که شده تکمیل به هم می ریزد

آیه ی حنجره ات سمت خدا باریده است
یعنی آن شیوه ی تنزیل به هم می ریزد

یک قدم می رود و یک دو قدم می آید
کسی از حالت تعدیل به هم می ریزد

تشنه رفتی و بلا فاصله سیراب شدی
مادر از این همه تبدیل به هم می ریزد

داغ تو آه شد و گریه حرم را پُر کرد
می روی و همه ی ایل به هم می ریزد


*************************

محمد سهرابی

بر مرکبِ پیمبر اعظم سوار شد
عمامه بست، رو به سوی کارزار شد

زیر عبا گرفت علی را شهِ غریب
با شیرخواره جانب آن قوم خوار شد

گفتند آمده ست به قرآن قسم دهد
پس همهمه گرفت و قُشون بیقرار شد

پس دست بُرد و طفلکِ از حال رفته را
بیرون کشید و خاتم شهر آشکار شد

لب باز کرد تا سخن انشا کند حسین
پس رو برو به مکتبِ داد و هوار شد

چندین سخن ز ماهی و آب فرات کرد
پس با علی سخن ز سر التفاط کرد

چشم سیاه تو چقدر آب می خورد؟
اصلاً شب سیاه مگر آب می خورد؟

شمر و سنان و اَخنس و خولی بهانه است
قتل پدر ز داغ پسر آب می خورد

ای پاره ی دلم سر دستم تکان مخور
الآن لبت ز تیر سه پر آب می خورد

گفتند آمده ست زرنگی کند حسین
جای تو گفته اند پدر آب می خورد

عباس خفته است که برپاست حرمله
این فتنه از خسوف قمر آب می خورد

یا رب ببین که من جگرم را فروختم
تنها ستاره ی سحرم را فروختم


*************************


ولی الله کلامی زنجانی

ای اهل عزا اجر شما با علی اصغر
مهمان حسینیم  بگو یا علی اصغر

این کودک شش ماهه گل باغ رباب است
پر پر شده در گلشن زهرا علی اصغر

هر کس که به گهواره ی دل جا دهد او را
او را بدهد در حرمش جا علی اصغر

ای سینه زنان دامن شش ماهه بگیرید
چون کرده به هر درد مداوا علی اصغر

طفلش مشماری که بُود باب الحوائج
پروندۀ ما را کند امضاء علی اصغر

احرام عزا بند که با ناله بگوییم
لالا پسر فاطمه لالا علی اصغر

بر مجلس یاران حسین سر زند از لطف
همراه عمو گیرد اگر پا علی اصغر


*************************


یوسف رحیمی

این ناله شکسته یک خسته مادرست
بی شیر بودنم به خدا مرگ آورست

آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل
خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست

از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده
رویت خضاب گشته ز خون کبوترست

مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم
من مادرم که سینۀ من مهد اصغرست

یا که ببند چشم علی یا که صبر کن
چشمش هنوز در پی بیچاره مادرست

با من مگو که تیر به حلق علی زدند
بر حنجرش نشانه تیزی خنجرست

داغش عظیم اگر چه خودش شیر خواره بود
این داغ سخت با همه غم ها برابرست


*************************

محمّدرضا مختارنژاد

منظور نداشته عذابم بدهد
حتّی سر سوزن اضطرابم بدهد
چون غنچه‌ام و تنگ دهانم، آن تیر
از راه میان‌بر آمد آبم بدهد

***
مانند تو هیچ‌كس عطش نوش نشد
با تیر نرقصید و هم‌آغوش نشد
مانند تو هیچ‌كس برای رفتن
از بدو تولدش كفن‌پوش نشد

*************************


علیرضا لك

شش ماهه ترین تشنه به دست پدر آمد
با لب زدنش گریه هر سنگ در آمد

در فاصله كوچك یك بوسه به سرعت
بی تاب شد و حوصله تیر سر آمد

این عرض گلو لازمه اش تیر سه شعبه است؟
یا آهن سرد است؟ چرا شعله ور آمد؟

می خواست كه كم تر بشود زحمت شمشیر
با این همه شدت به گلویش اگر آمد

در رگ رگ حلقوم چه سرسخت گره خورد
بابا چه كشیده است كه تا تیر در آمد

مادر شوی و منتظر آن وقت ببینی
قنداقۀ خونین شده ای از پسر آمد!

*************************

حسن لطفی

وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد
مادر به جای آب، ز شرم تو آب شد

بیهوده پا به سینه ی من می زنی مکوش
پیش لبان خشک تو دریا سراب شد

مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد

وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید
گفتم رباب: خیمه عمرت خراب شد

از چشم های حرمله پیداست فکر چیست
مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد


*************************

جواد حیدری

وسط تشنگی و قحطی آب
گفت لبیک به شه طفل رباب

بند قنداق درید و نالید
ای پدر اصغر خود را دریاب!

غیرتم می کشد ای شاه غریب!
که شدی بی سپه و بی اصحاب

یک سه شعبه ز تو کم خواهد کرد
می شوم من سپر تو به شتاب

من ز گهواره دگر خسته شدم
می روم بر روی دست تو به خواب

می روم تا که نبینم مادر
در اسیری برود بزم شراب

پرچم تشنگی خیمه منم
باب حاجات منم، طفل رباب

*************************


مجتبی حاذق

همان غریب که از هر غریب تنهاتر
به روی دست خودش برده بود بالاتر

دمی به سمت حرم زد، دمی به لشکریان
کسی که بود از عیسی دمش مسیحاتر

نگاه خسته ی او را کسی نمی فهمید
اگر چه بود نگاش از همیشه گیراتر

و روی دست خودش یک رضیع می آورد
که از تمامی مردان قوم آقاتر

علی شده ست مهیا برای جنگیدن
کمان حرمله آن سو شده مهیاتر

تمام قامت او زیر تیر پنهان شد
گلوی کوچک اش اما شده ست پیداتر

سه شعبه ای که علمدار را زمین انداخت
همان سه شعبه به جسمش نشست زیباتر

و قامتش همه در هم شده ست و پاشیده ست
و قد کوچک او گشته است رعناتر

دو سطر نیزه نوشتی، به خط کوفی بود
به خط خون بنویسش، به خط خواناتر


*************************


احسان‌ محسنی‌فر

شش ماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود
از هوش‌ رفته‌ یا كه‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود

چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌
هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود

او محسن‌ است‌ یا كه‌ از او در نیابت‌ است‌؟!
خاكستری‌ كه‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود

لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر
آمد ولی‌ به‌ جان،‌ غم‌ بابا خریده‌ بود

یك‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نكرد خصم‌ خیره‌ سر
انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود

تیر سه‌ شعبه‌ای‌ كه‌ زد از جنس‌ میخ‌ در
از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود

باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند
هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود

آیا شتاب‌ تیر كمك‌ كرد یا حسین‌
خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ كشیده‌ بود


*************************


علی صالحی

غنچه اگر خم شده‌ست و تاب ندارد
از سر شاخه نچین، گلاب ندارد

ماهی من لب به روی لب زَنَد امّا
قدرت آن كه بگوید آب ندارد

دین شما چیست؟... از كدام قُماشید..؟
آب به بچه دهی، ثواب ندارد؟!

تیر سه شعبه برای كشتن شیر است
نازُكیِ این گلو كه تاب ندارد

هلهله‌هاتان برای چیست جماعت؟
مَردِ خجالت زده عذاب ندارد

كاش بمیرم ولی به خیمه نیایم
دلهُره‌ی مادرش جواب ندارد


*************************


محمد سهرابی

گریه ها حلقه شدند پا به ركابش كردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش كردند

مادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه سرابش كردند

بی زره آمده از بس كه شهامت دارد
كس حریفش نشد و زود جوابش كردند

تیر مرد افكن و بر طفلك شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش كردند

زودرس بود، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش كردند

سر شب شیر نمی خورد، نمی خفت علی
این كه خوابیده، گُمانم كه عتابش كردند

شورِ چشم تر او داشت اثر می بخشید
كوفیان هلهله كردند و خرابش كردند

باخت چون سر، به تراش نوك نی منزل كرد
این نگین را ز درون برده ركابش كردند

بعد از این خاك سرِ هر چه ثواب است كه قوم
هر چه كردند به شه بهر ثوابش كردند

نخریدند دلِ سوخته ی سلطان را
لیك اصغر جگری داشت كه آبش كردند

 

*************************


نوید اسماعیل زاده

هر لحظه از خدا طلب مرگ می کنی
وقتی که دشمنت بلدِ راه می شود

ته مانده ی نفس زدنِ صبح تا غروب
صرف کشیدن دو سه تا آه می شود
 
در موج اشک های خودت غرق می شوی
با این همه مصیبت و داغی که دیده ای

نسبت به گام قبلی خود پیرتر شدی
کم کم به شانه های رقیه رسیده ای
 
"آبِ طلب نکرده همیشه مراد نیست"
شاید سریعتر بشود انکسار تو...

حالا که چند قطره فقط آب خورده ای
حالا که شیر هست ولی شیر خوار تو...
 
دلتنگ گریه های کسی می شوی که او
آرام سرسپرده به آغوش نیزه ها

"این گریه ها برای تو اصغر نمی شود"
لالایی تو پُر شده در گوش نیزه ها



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: حضرت علی اصغر(ع) - شهادتشب هفتم محرم

برچسب‌ها: اشعار شب هفتم محرم
[ 30 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]